با عجله بهم زنگ زد ،وسط مراسم آغاز مدرسه ی پسرش بود
تو اون شلوغی میگفت امشب بیا خونمون مراسم و روضه خوانی داریم
گفتم چقدر یهویی و بی مقدمه.
گفت نمیدونم چرا یهو به دلم افتاد روضه بگیرم .
*******
شب هفت امام بود و من وسط یه روضه ی یهویی
دلم میلرزید همه ش ،حتی وقتی چای می ریختم توی استکانها
یهو اشک هجوم می آورد به چشمام
من امسال سر این که سرگرم اومدن بابا مامان بودیم هیچی از محرم نفهمیدم
به زنداداشم می گفتم من همیشه محرم که میشد آپدیت میشد حس و حال معنویم ولی حالا تا سال دیگه همون نسخه ی قبلی باقی می مونم.به حرفم خندیدیم ولی حقیقت بود و درد داشت.
شب هفت امام وسط روضه ی حضرت عباس (ع) ،یهو منم دلم روضه خواست.دلم خواست روضه ی امام بگیرم توی خونه م،دلم خواست صدای حسین حسین آدما بپیچه توی خونه م
مرتب از خودم می پرسیدم چرا من روضه نگیرم تو خونه م؟چرا تا حالا روضه نگرفتم توی خونه م؟
آخر مراسم دویدم دنبال طیبه،.گفتم خانوم طاهری رو میخوام واسه اربعین.
میخوام روضه بگیرم تو خونه مخوشحال شد
گفت خبر میگیرم برات.
رفت و دیشب اومد و گفت واسه اربعین آماده باشم که قراره خونه ی منم متبرک بشه به روضه خونی امام.
درباره این سایت