چند وقت بود اینقدر غیبت می کرد که حد نداشت.
اما خودشم حالش خراب بود از این همه غیبت کردن.
دلش می خواست دیگه غیبت نکنه اما نمیشد
نرگس بهش گفت کتاب سه دقیقه در قیامت رو میارم بخونی ،حتما اثر داره.
گفت کار من از کتاب و این حرفها گذشته ،من نمی تونم اینجوری ترک کنم.
گذشت .دیده شد دیگه غیبت نمی کنه .
جویا شدند چی شده که متحول شدی؟
گفت خواب دیدم.
خواب دیدم یه سینی جلوم گذاشتم که چن تا کله ی آدم توشه.با یه کارد تیز این سرها رو تیکه تیکه می بریدم و مینداختم توی ماهیتابه و سرخ میکردم میخوردممرتب هم به خودم می گفتم دارم کار بدی میکنماااا ،اما اینقدر خوشمزه بود نمی تونستم دست بردارم
وقتی از خواب بیدار میشه خوابش رو برا نرگس تعریف می کنه.نرگس میگه خب خدا هم توی قرآن میگه با غیبت گوشت برادر مرده ی خودت رو میخوری و.
خلاصه بنده خدا هم خودش خیلی ترسید از این خواب هم اطرافیانش.
الان همه توی ترک غیبتن :)
+کاش همیشه باطن اعمالمون رو می دیدیم بلکه آدم میشدیم:(
درباره این سایت